راه و رسم دلجویی پای منبر یک روانشناس مداح
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۴۷۶۱۸۹
در چند شماره گذشته برای نوشتن ویژهنامه محرم سراغ افراد بسیاری رفتیم. از هیئتیهای قدیمی و پیرغلامان گرفته تا آنها که چند سالی است دلشان گرفتار اباعبدالله (ع) شده. آنها، پیر و جوان، زن و مرد همه با عشق آمده بودند. بعضیها کرکره کار و کاسبی را پایین کشیدند و تنها به رسم عاشقی این چند روز را در تکیههای حسینی کار میکردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تأثیر پدر در زندگی من
انتظار داشتیم پیرمردی را ببینیم با قامتی خمیده، دستانی که آشکارا میلرزد و صدایی که لرزش خفیفی دارد. اما جوان بود! نه خیلی جوان؛ ۴۷ ساله. با لبخندی که انگار همیشه روی صورتش جا خوش کرده است. دعوتمان میکند به زیرزمینی که خانهاش است. برخلاف اغلب خانههایی که دیدهای خبری از تجملات نیست! کتابها چهار دیوار خانهاش را پر کردهاند. این خانه و اهالی آن سالهاست کمر به خدمت مردم بستهاند و در این خانه به روی همه باز است. کافی است خودت را به خیابان ائمه اطهار (ع) برسانی خانه حاج عباس را همه میشناسند.
اما نوع خدمت حاج عباس دلجو متفاوت است و همین است که نام او را بر سر زبانها انداخته! دلش نمیخواهد حرفی از کارهای خیرش بزند. میگوید معاملهای است بین من و خداوند! حاج عباس از خانوادهاش میگوید، از پدرش «حاج احد دلجو» که به قول خودش نقش زیادی در زندگی او داشته است. او برایمان از سالهای کودکیاش تعریف میکند: «پدرم از پیرغلامان اهلبیت (ع) بود و مریدان زیادی داشت. تعمیرکار فرش بود. وقتی خیلی بچه بودیم اصرار زیادی به خواندن و حفظ قرآن داشت. همین موضوع هم باعث شد که از همان سن و سال کم با قرآن مأنوس شویم. طبیعی است که وقتی زندگی هر کسی با قرآن گره بخورد شخصیت محکم و محبوبی از او ساخته میشود. اما چیزی که همیشه از پدرم به خاطر دارم این است که میگفت کسی با خواندن کتاب پهلوانی، پهلوان نمیشود و باید به اصول آن عمل کرد. البته من شانس زیادی داشتم چراکه از همان کودکی به واسطه پدر در مجالس علمی زیادی شرکت میکردم و همین موضوع در من تأثیر زیادی داشت.»
حاج عباس دلجو اهل محله نبرد است و کودکیاش را در این محله گذرانده است. او میگوید: «از بچگی در محله نبرد بزرگ شدم و دوستان زیادی هم داشتم. هیچوقت نمیگفتم، چون من بچهمذهبی هستم با فلاندسته از افراد دوستی نمیکنم. اتفاقاً با آنها هم دوستی عمیقی داشتم و به خیال خودم اکثراً افراد خوبی بودند که راه را گم کردهاند. یادم میآید جوان بودم. یک هیئت مذهبی بومی داشتیم به اسم مکتب المهدی (عج)، بسیاری از همین افراد که اهل آمدن به هیئت نبودند به خاطر من راهی میشدند و طبیعی است که بعد از آمدن نمکگیر اباعبدالله (ع) میشوند و زندگیشان تغییر میکند. به نظرم باید به این دسته از افراد توجه بیشتری شود و آنها را باخود همراه کرد، اما متأسفانه خیلیها روش طرد کردن را جایگزین مهر و محبت کردهاند. درحالی که دستورات دین ما چیز دیگری است.»
زندگی اسلامی را آموزش میدهم
اگر از هر کدام از جوانها بپرسی آن چیزی که حاج عباس دلجو را متفاوت میکند چیست بدون مکث میگویند به آنچه میگوید عمل میکند. حاج عباس مدام از سبک زندگی اسلامی حرف میزند. میگوید اسلام به ما دستور زندگی را داده است، اما متأسفانه ما همیشه دنبال چیزهای جدیدتری میگردیم. میگوید شاید تفاوتی که در منبر رفتن من باشد و جوانها را جذب کرده، این است که من در واقعه عاشورا سبک زندگی اسلامی را شرح میدهم. اگر نگاه دقیقی به این واقعه داشته باشیم امام حسین (ع) اهمیت به خانواده، فرزند و راه و رسم خویشتنداری را آموزش داده است.»
او ادامه میدهد: «سالهاست روانشناسی تربیتی اسلامی میخوانم. در این سالها مطالعهای در همه جوانب روانشناسی داشتهام. چیزی که به جرئت میتوان گفت این است که اسلام تمام دستورات تربیتی با جزیئات آن را بیان کرده است. برای مثال خودم را میگویم، من سالهای زیادی است که زندگیام را وقف مردم کردهام، اما خیال نکنید، چون از صبح تا شب را با مردم میگذرانم پس وقتی برای خانواده خودم نمیگذارم. درست است که در خانه من به روی همه باز است، ولی دستور اسلام بر این است که خانواده خودت را مقدم بدار. من در طول روز برنامه رسیدگی به بچه و امور خانه را دارم. برای کمک به همسرم کارهای نظافت خانه را هم انجام میدهم. این دستور اسلام است. اما خیلی از مردها را میبینم که فقط خستگیهایشان را به خانه میبرند و طبیعی است که توجه نکردن به بچهها و همسر مشکلات فراوان بعدی را هم به وجود میآورد.»
علم را برای علم آموختم
عباس دلجو پول نمیگیرد، نه برای مشاوره و نه کلاسهای مداحیاش! حتی برخلاف خیلیها برای منبر رفتن هم هیچ مبلغی دریافت نمیکند. علت این کار را از حاج عباس میپرسم، میگوید: «من علم را برای علم یاد گرفتهام نه برای کسب درآمد. نمیگویم زندگیام در رفاه کامل است، اما دوست ندارم برای کاری که به آن اعتقاد قلبی دارم و علمی که در اختیار مردم میگذارم پولی دریافت کنم.»
او میگوید: «بارها شده است که بعد از منبر به من پولی دادند، تا به حال هیچوقت نگرفتهام و از این به بعد هم نخواهم گرفت.»
هیچکس با نصیحت متحول نشده
بسیاری میگویند حاج عباس خیلیها را سر به راه کرده است. به جوانهایی که هیچ باوری به اصول مذهبی نداشتند، اما حالا از مداحان اهلبیت (ع) هستند. وقتی راز و رمز این داستان را از دلجو میپرسیم مکثی میکند و میگوید: «راستش آدمها با هم متفاوت هستند و هر کدام راه و روش خود را دارند. اما چیزی که در همه ما انسانها یکسان است لذت طلبی است. اگر طعم لذت واقعی را به جوان چشاند دیگر خودش در مسیر درست قرار میگیرد. چیزی که برایم بسیار مهم است این است که نصیحت نمیکنم؛ هیچکس با نصیحت متحول نشده است. اگر میگویم فلان کار بد است قطعاً راه رهایی از آن را هم پیشنهاد میکنم.»
حاج عباس معروف است به اینکه کتاب درمانی میکند. یعنی با کتاب در دل جوان راه باز میکند. خودش میگوید: «راستش مسئله جذابیت برای جوان امروزی بسیار مهم است. جوان امروز متفاوت از جوان دیروز است. باید علایق و خواستههای او را فهمید. کتاب خواندن یکی از علایق اوست، اما جوان به سختی تن به خواندن کتابهای مذهبی میدهد. من هم سعی میکنم با معرفی کتابهای جذاب داستانگونه که تهمایههای مذهبی هم داشته باشد او را به خواندن کتابهای مذهبی تشویق کنم.»
حکایت ساخت مکتب المهدی (عج)
حدود ۱۰ سال پیش بود که حسینیه مکتب المهدی (عج) به کمک جمعی از جوانها ساخته شد. اما آوازه ساخت این حسینیه به گوش خیلیها رسید. حسینیهای که چند جوان ساخت آن را به عهده گرفته بودند و شبانهروزی آنجا کار میکردند. چیزی که جالب است اکثر آن جوانان نام خوشی در محله نداشتند، اما مدتها درگیر ساخت حسینیه بودند و بعد از آن زندگی آنها تغییر کرد. اگر سراغ بانی ساخت این حسینیه و این اقدام را بگیریم همه حاج عباس دلجو را معرفی میکنند.
او میگوید: «وقتی تصمیم به ساختن حسینیه گرفتیم نخستین فکری که به سرم زد استفاده از جوانها بود. با خودم فکر کردم از جوانهایی استفاده کنم که قدرت بدنی دارند، اما انرژی خود را در راه بیهوده هدر میدهند. البته افراد دیگری هم در این کار حضور داشتند که خودشان از افراد مؤمن و تأثیرگذار هستند که همنشینی این جوانها با آنها خودش امتیاز بزرگی محسوب میشد. این کار چند ماهی طول کشید و بعد از پایان آن میدیدم که همان جوانی که هیچ اعتقادی به باورهای مذهبی نداشت چطور خودش را موظف به خواندن نماز اول وقت میکند.»
او ادامه میدهد: «این همان چیزی است که دین ما به آن تأکید کرده است یعنی با آغوش باز کسانی که با ما همعقیده نیستند را هم بپذیریم.»
فقط واسطه خیر هستم
همه میگویند حاج عباس کارهای خیر میکند، جهیزیه میدهد، فلان جوان را سر کار فرستاده است. معتاد به بازپروری برده است و یا چندین یتیم را سرپرستی میکند. اما حاج عباس زیر بار هیچکدام از آنها نمیرود و میگوید: «من هیچکاری نمیکنم جز اینکه در منبرم اعلام میکنم فلان کس محتاج است یا فلان کار خیر را میخواهیم انجام دهیم. به حرمت آبرویی که نزد مردم دارم خیلی از افراد خیّر سراغم میآیند و میخواهند کمک کنند پس من در این میان تنها یک واسطه هستم.»
نیاز به جلسات مشاوره
چند سالی است که منطقه ما صاحب کانونی به نام کانون مداحان شده است. یک دور همی مداحان در زیرزمینی ۲۰۰ متری که خانه خود عباس دلجو هم آنجاست. حاج عباس میگوید: «راستش احساس کردم که بهتر است مداحان جوان در یک مرکز جمع شوند و آنجا از نظر علمی و هنری ارتقا پیدا کنند. چراکه متأسفانه شاهد ضعف شدید مداحان در حوزه شعرشناسی هستیم و گاهی مداحی به سمت خرافه و گزافه میرود و این موضوع من را نگران کرده است.»
خانه عباس دلجو علاوه بر کلاسهای مداحی محل برگزاری جلسات عمومی مشاوره و تربیت خانواده است. کافی است یکبار روز دوشنبه حوالی ساعت ۸ شب به خانه او بروی، آن وقت جمعیتی مملو از زن و مرد را میبینی که برای سخنرانی او آمدهاند. خودش میگوید: «من مشاور تربیتی هستم و در مراکز مختلفی برای مشاوره حضور دارم. با خودم فکر کردم هزینه کلاسهای مشاوره برای مردم خیلی زیاد و به علاوه اینکه مشاورههایی که با اصول اسلامی باشد بسیار کم است. بهتر دیدم این جلسات را در خانه خودم بهصورت عمومی برگزار کنم و به مشکلات مردم جواب بدهم. معتقدم میتوان با راهحلهای درست مشکلات را حل کرد بدون آنکه فرد دغدغه مالی داشته باشد و نگران پرداخت حق مشاوره باشد.»
نقش زن در اجتماع
«قطعا اگر همکاری و کمکهای همسرم نبود من هم نمیتوانستم به کارهایم برسم. همسرم حافظ قرآن است و در کنار مقام اوست که من هم مورد عنایت خداوند قرار گرفتهام.» اینها را حاج عباس میگوید و ادامه میدهد: «در دین ما تأکید به نقش اجتماعی زن شده است. باید زنان هم در جامعه حضور داشته باشند و کسب علم کنند. به همین سبب است که در خانهام مجلسی هم ویژه بانوان برگزار کردهام. این کلاسها یکشنبهها از ۸ تا ۱۱ صبح است.»
منبع: همشهری آنلاین
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: مداح اهل بیت روان شناس جوان ها کتاب ها خیلی ها کلاس ها سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۴۷۶۱۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است
به گزارش همشهری آنلاین، زن میانسال که از حدود یک هفته قبل از دخترش اطلاعی نداشت، با دیدن دختر فراری خود در مرکز انتظامی لب به گلایه گشود و با بیان اینکه دیگر از رفتارها و آبروریزیهای دخترم خسته شدهام و میخواهم سرپرستی او را به شوهر سابقم بسپارم، درباره ماجراهای فرار دخترش از منزل به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: بعد از فوت همسرم با مرد دیگری ازدواج کردم اما با او سازگاری اخلاقی نداشتم به همین دلیل هم از شوهر دومم طلاق گرفتم تا خودم فرزندانم را تربیت کنم ولی با آنکه ۴ نفر از فرزندانم زندگی خوبی دارند، در تربیت آخرین دخترم عاجز ماندهام و او بلاهایی به سرم آورده است که دیگر تاب تحمل آنها را ندارم.
لادن وقتی وارد دبیرستان شد تحت تاثیر رفتارهای ۲ نفر از دوستانش قرار گرفت و آداب معاشرت، گفتار و حتی پوشش او به کلی تغییر کرد به طوری که بدون حجاب بیرون میرفت و لباسهای بسیار زنندهای میپوشید. من هم اگرچه از این رفتارها زجر میکشیدم اما به توصیه دخترانم زیاد سختگیری نمیکردم تا لادن لجبازی نکند و اوضاع بدتر نشود.
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط... فرار دختر جوان با پسری که او را کنیز خودش کرد | کتکم میزد و دستهایم را میسوزانداین ماجرا تا حدی پیش رفت که دیگر نمیتوانستم دخترم را کنترل کنم. او بعد از دیپلم در یک داروخانه مشغول کار شد و به بهانه اضافهکاری تا نیمههای شب به خانه نمیآمد و گاهی نیز تا سپیدهدم در منزل دوستانش به سر میبرد. در همین روزها بود که فهمیدم با پسری آشنا شده است و مدام از طریق فضای مجازی با او ارتباط دارد به گونهای که حتی در مهمانیها هم گوشی تلفن از دستش نمیافتاد.
در این شرایط با آن پسر جوان تماس گرفتم و به او گفتم بیش از ۲ سال است که با لادن ارتباط داری. حالا بیا و تکلیف او را مشخص کن. فرزین هم که فقط برای هوسرانی با دخترم دوست شده بود، وقتی این جملات را شنید، خیلی راحت گفت: من در کیش هستم و هیچ علاقهای هم به دختر شما ندارم، لطفا مزاحم نشوید!
این شکست عاطفی موجب شد دخترم نسنجیده ما را مقصر این شکست عشقی بداند، در حالی که آن پسر فقط با چربزبانی به دنبال هوسرانی بود. بعد از این ماجرا روزی لادن با یک سگ پشمالو وارد خانه شد و ادعا کرد میخواهد آن سگ را در خانه نگهداری کند. این رفتار او موجب شد دخترانم و بستگان نزدیکم با ما قطع رابطه کنند چراکه آنها نمیتوانستند با این فرهنگ زندگی کنند.
من مجبور بودم با رفتارهای دخترم کنار بیایم، اما کار به جایی رسید که پای او به خانه مجردی ۲ نفر از دوستانش باز شد که هیچ قید و بند اخلاقی نداشتند و عامل بدبختی لادن شدند. یکی از همین دوستانش از او خواسته بود عکسهای بسیار زننده و شرمآوری از خودش بگیرد و آنها را در فضای مجازی به اشتراک بگذارد. آنها آنقدر از زیباییهای ظاهری دخترم تعریف و تمجید کرده بودند که او هم تحت تاثیر همین حرفها چنین رفتار زشتی را مرتکب شد و این تصاویر را در فضای مجازی منتشر کرد.
از آن روز به بعد هیچکدام از اطرافیانم به خاطر این رسوایی و آبروریزی به خانه ما نیامدند و از شدت شرم حتی لادن را جزء فامیل خودشان نمیدانستند. اکنون نیز حدود یک هفته است از منزل فرار کرده و من هیچ اطلاعی از او نداشتم تا اینکه از کلانتری تماس گرفتند و من او را در اینجا دیدم.
با توجه به حساسیت این پرونده، مشاورههای روانشناختی توسط کارشناسان اجتماعی در حالی با راهنماییهای سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) آغاز شد که دختر ۲۰ ساله در جریان عواقب فرار از منزل و سرنوشت دخترانی قرار گرفت که پس از فرار به دام باندهای تبهکاری و فساد افتادهاند و آینده خود را نابود کردهاند.
کد خبر 848595 منبع: خراسان برچسبها خبر مهم نوجوان خانواده حوادث ایران